کلمه جو
صفحه اصلی

مستسعد

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - نیک بختی جوینده سعادت خواهنده : و مستسعدان حصول معرفت را از تیه حیرت و بیدای جهالت بمرتع عرفان و ما من ایمان او راه نمود . ۲- کسی که چیزی را بفال نیک گیرد .

فرهنگ معین

(مُ تَ ع ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نیک بختی جوینده ، سعادت خواهنده . ۲ - کسی که چیزی را به فال نیک گیرد.

لغت نامه دهخدا

مستسعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استسعاد. نیک بختی و سعادت جوینده. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
که مستوجب فرقتت شد سه ماه این
که مستسعد وصلتت شد سه ماه آن.
انوری.
|| سعد و خوش یمن یابنده کسی را. ( غیاث ) ( آنندراج ). رجوع به استسعاد شود.

مستسعد. [ م ُ ت َ ع َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استسعاد. نیک بخت و مبارک و میمون و کامران. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بهره مند. رجوع به استسعاد شود : قیاصره روم به شرف ادراک خدمتش اگر مستسعد گشتندی... ( جهانگشای جوینی ).
گر کسی می گفتشان کاین سو دوید
تا از این اشجار مستسعد شوید.
مولوی ( مثنوی ).

مستسعد. [ م ُ ت َ ع َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استسعاد. نیک بخت و مبارک و میمون و کامران . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهره مند. رجوع به استسعاد شود : قیاصره ٔ روم به شرف ادراک خدمتش اگر مستسعد گشتندی ... (جهانگشای جوینی ).
گر کسی می گفتشان کاین سو دوید
تا از این اشجار مستسعد شوید.

مولوی (مثنوی ).



مستسعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استسعاد. نیک بختی و سعادت جوینده . (غیاث ) (آنندراج ) :
که مستوجب فرقتت شد سه ماه این
که مستسعد وصلتت شد سه ماه آن .

انوری .


|| سعد و خوش یمن یابنده کسی را. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استسعاد شود.

فرهنگ عمید

۱. کسی که چیزی را به فال نیک بگیرد.
۲. آن که به دنبال سعادت است، سعادت جوینده.
نیک بخت ، سعادتمند.

نیک‌بخت‌؛ سعادتمند.


۱. کسی که چیزی را به فال نیک بگیرد.
۲. آن‌که به دنبال سعادت است؛ سعادت‌جوینده.



کلمات دیگر: