کلمه جو
صفحه اصلی

بیو

فرهنگ فارسی

( اسم ) عروس بیوگ .
ژان باتیسب ٠ فیزیکدان فرانسوی ٠ اطلاعاتش وسیع بود و در پیشرفت ریاضیات و نجوم و تاریخ علم سهمی دارد ٠

فرهنگ معین

( اِ. ) نک بید.

لغت نامه دهخدا

بیو. [ ب َ ] ( اِ ) عروس. ( برهان ). به این معنی بیوک هم آمده و در بختیاری بیک بهمین معنی است. رجوع کنید به بیوگ و بیوگان. ( حاشیه برهان چ معین ). عروس مقابل داماد. ( ناظم الاطباء ). بمعنی عروس و بیوکانی یعنی عروسی و آن را ویو و بیوک نیز خوانند. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از جهانگیری ) :
برهی گر کنی بفردی خو
از حسود و خسور و ننگ بیو.
سنائی.

بیو. [ بیوْ ] ( اِ ) کرمکی باشد که جامه پشمین و کاغذ را بخورد و ضایع کند. ( برهان ) ( از جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ). مصحف بید. ( حاشیه برهان چ معین ). بید. پت. ( یادداشت مؤلف ): العث ؛ بیو خوردن پشم را. عثه. ( تاج المصادر بیهقی ) :
شهاب قلاووز تو دیو به
به پشم زنخدانت در بیو به.
پوربها.
ز عدلش گرگ با صد حیله و ریو
نهان گردد به پشم میش چون بیو.
فخری.
ز عنکبوت فلک رشته های آتش رنگ
بتافت وز تف آن بر گلیم شب زد بیو.
آذری.
|| بمعنای ارژن که نام درختی است. رجوع به ارژن شود.

بیو. [ ی ُ ] ( اِخ ) ژان باتیست ( 1862 - 1774 م. ). فیزیکدان فرانسوی. اطلاعاتش وسیع بود و در پیشرفت ریاضیات و نجوم و تاریخ علم سهمی دارد. از 1800 م. استاد کولژ دو فرانس بود. قانون بیو در باب نور قطبیده معروفست. به اتفاق ساوار قانون معروف به قانون «بیو - ساوار» را در باب تأثیر جریان برق بر میدان مغناطیسی بیان نمود. || پسرش ادوارد کنستان بیو ( 1850 - 1803 م. ) چین شناس بود. ( دائرة المعارف فارسی ).

بیو. [ ب َ ] (اِ) عروس . (برهان ). به این معنی بیوک هم آمده و در بختیاری بیک بهمین معنی است . رجوع کنید به بیوگ و بیوگان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). عروس مقابل داماد. (ناظم الاطباء). بمعنی عروس و بیوکانی یعنی عروسی و آن را ویو و بیوک نیز خوانند. (انجمن آرا) (از آنندراج ) (از جهانگیری ) :
برهی گر کنی بفردی خو
از حسود و خسور و ننگ بیو.

سنائی .



بیو. [ بیوْ ] (اِ) کرمکی باشد که جامه ٔ پشمین و کاغذ را بخورد و ضایع کند. (برهان ) (از جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (از آنندراج ). مصحف بید. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بید. پت . (یادداشت مؤلف ): العث ؛ بیو خوردن پشم را. عثه . (تاج المصادر بیهقی ) :
شهاب قلاووز تو دیو به
به پشم زنخدانت در بیو به .

پوربها.


ز عدلش گرگ با صد حیله و ریو
نهان گردد به پشم میش چون بیو.

فخری .


ز عنکبوت فلک رشته های آتش رنگ
بتافت وز تف آن بر گلیم شب زد بیو.

آذری .


|| بمعنای ارژن که نام درختی است . رجوع به ارژن شود.

بیو. [ ی ُ ] (اِخ ) ژان باتیست (1862 - 1774 م .). فیزیکدان فرانسوی . اطلاعاتش وسیع بود و در پیشرفت ریاضیات و نجوم و تاریخ علم سهمی دارد. از 1800 م . استاد کولژ دو فرانس بود. قانون بیو در باب نور قطبیده معروفست . به اتفاق ساوار قانون معروف به قانون «بیو - ساوار» را در باب تأثیر جریان برق بر میدان مغناطیسی بیان نمود. || پسرش ادوارد کنستان بیو (1850 - 1803 م .) چین شناس بود. (دائرة المعارف فارسی ).


فرهنگ عمید

= بیوگ
= بیب

بیوگ#NAME?


بیب#NAME?


دانشنامه عمومی

بیو (به اسپانیایی: Bello, Aragon) یک شهرستان در اسپانیا است که در استان تروئل واقع شده است.
فهرست شهرهای اسپانیا
بیو ۵۱ کیلومترمربع مساحت و ۳۶۹ نفر جمعیت دارد.

گویش مازنی

/baoo/ از انواع سوسک – نوعی موریانه ی موذی - حشره به زبان کودکان & بگو – امر گفتن

۱از انواع سوسک – نوعی موریانه ی موذی ۲حشره به زبان کودکان ...


بگو – امر گفتن


گویش دزفولی

بیا


پیشنهاد کاربران

زیست

مهندس برنامه نویس مدرن و توسعه نرم افزار


کلمات دیگر: