کلمه جو
صفحه اصلی

مستعقب

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- لغزش جوینده . ۲- عوض گیرنده جمع : مستعقبین .
عورت و شکوخه خواهنده از کسی

فرهنگ معین

(مُ تَ قِ ) [ ع . ] (اِفا. )۱ - لغزش جوینده . ۲ - عوض گیرنده .

لغت نامه دهخدا

مستعقب. [ م ُ ت َ ق ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استعقاب. عورت و شکوخه خواهنده از کسی. ( منتهی الارب ). عورت یالغزش کسی را خواهنده. ( اقرب الموارد ). || پیروی کننده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به استعقاب شود.

مستعقب. [ م ُ ت َ ق َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی ازاستعقاب. کسی یا چیزی که پیروی شده باشد. ( ناظم الاطباء ). دنبال شده. بدنبال شده. رجوع به استعقاب شود.

مستعقب. [ م ُ ت َ ق ِ ] ( ع ص ) پیرو. دنبال کننده : هر آنچه بغایت رسد ناچار نهایت مستعقب آن شود. ( مرزبان نامه ). شدت مستلزم فرج است و عسر مستعقب یسر. ( تجارب السلف ).

مستعقب . [ م ُ ت َ ق َ ] (ع ص ) نعت مفعولی ازاستعقاب . کسی یا چیزی که پیروی شده باشد. (ناظم الاطباء). دنبال شده . بدنبال شده . رجوع به استعقاب شود.


مستعقب . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) پیرو. دنبال کننده : هر آنچه بغایت رسد ناچار نهایت مستعقب آن شود. (مرزبان نامه ). شدت مستلزم فرج است و عسر مستعقب یسر. (تجارب السلف ).


مستعقب . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعقاب . عورت و شکوخه خواهنده از کسی . (منتهی الارب ). عورت یالغزش کسی را خواهنده . (اقرب الموارد). || پیروی کننده . (ناظم الاطباء). رجوع به استعقاب شود.


فرهنگ عمید

۱. موجب، سبب.
۲. دنباله رو، پیرو.


کلمات دیگر: