کلمه جو
صفحه اصلی

تنوق

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) استادی بکار آوردن.۲ -( اسم ) چربدستی .
موضعی است به نعمان نزدیک مکه .

فرهنگ معین

(تَ نَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - نیکو گردانیدن غذا و لباس . ۲ - خوش سلیقگی . ۳ - رنج بردن . ۴ - مدارا کردن . ۵ - مبالغه کردن . ۶ - مهارت و استادی به کار بردن .

لغت نامه دهخدا

تنوق. [ ت َ ن َوْ وُ ] ( ع مص ) تنیّق. ( منتهی الارب ). نیکو نگریستن به چیزی. ( زوزنی ). || جید گردانیدن و نیکو کردن خورش و لباس خود را. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || آراستگی کردن در کار. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) : و او در ابواب تفقد و تعهد ایشان را انواع تکلف و تنوق واجب داشتی. ( کلیله و دمنه ). و هر کجا که عقیدتها به مودت آراسته گشت اگر در مال و جان با یکدیگر مواسات رود و در آن انواع تکلف و تنوق تقدیم افتد هنوز ازوجوب آن قاصر باشد. ( کلیله و دمنه ). و تکلف و تنوق که لایق دوستان موافق و اخوان صادق باشد بجای آورد. ( سندبادنامه ص 86 ). و باآنکه در وی مقال را فسحت و مجال را وسعت تنوق و تصنع بود هیچ مشاطه این عروس را نیاراسته بود. ( سندبادنامه ص 25 ). صنعت صناع رصافه به اضافت تصنع و تنوق نقاشان آن روزگار در مقابله آن ناچیز شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 412 ). چنانکه شیوه مقبلان و سنت صاحب دولتان باشد ابواب تکلف و تنوق القاب و شدت امتناع و احتجاب بسته گردانیده اند. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به تنیّق و تنوق کردن شود.

تنوق. [ ت َ ] ( اِخ ) موضعی است به نعمان نزدیک مکه. ( از معجم البلدان ) ( از مراصد الاطلاع ).

تنوق . [ ت َ ] (اِخ ) موضعی است به نعمان نزدیک مکه . (از معجم البلدان ) (از مراصد الاطلاع ).


تنوق . [ ت َ ن َوْ وُ ] (ع مص ) تنیّق . (منتهی الارب ). نیکو نگریستن به چیزی . (زوزنی ). || جید گردانیدن و نیکو کردن خورش و لباس خود را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || آراستگی کردن در کار. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) : و او در ابواب تفقد و تعهد ایشان را انواع تکلف و تنوق واجب داشتی . (کلیله و دمنه ). و هر کجا که عقیدتها به مودت آراسته گشت اگر در مال و جان با یکدیگر مواسات رود و در آن انواع تکلف و تنوق تقدیم افتد هنوز ازوجوب آن قاصر باشد. (کلیله و دمنه ). و تکلف و تنوق که لایق دوستان موافق و اخوان صادق باشد بجای آورد. (سندبادنامه ص 86). و باآنکه در وی مقال را فسحت و مجال را وسعت تنوق و تصنع بود هیچ مشاطه این عروس را نیاراسته بود. (سندبادنامه ص 25). صنعت صناع رصافه به اضافت تصنع و تنوق نقاشان آن روزگار در مقابله ٔ آن ناچیز شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 412). چنانکه شیوه ٔ مقبلان و سنت صاحب دولتان باشد ابواب تکلف و تنوق القاب و شدت امتناع و احتجاب بسته گردانیده اند. (جهانگشای جوینی ). رجوع به تنیّق و تنوق کردن شود.


فرهنگ عمید

۱. در خوراک و پوشاک تفنن کردن و به آن اهمیت دادن.
۲. امری یا کاری را به خوبی و به استادی انجام دادن.
۳. ذوق و سلیقه به کار بردن.
۴. خوش سلیقگی، حُسن ذوق.


کلمات دیگر: