کلمه جو
صفحه اصلی

ورذ

لغت نامه دهخدا

ورذ. [ وَ ] ( ع مص ) آهستگی نمودن و درنگی کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). کندی کردن. ( اقرب الموارد ): ورذ فی حاجته. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: