تندیسه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - صورت تصویر تمثال . ۲- مجسمه. ۳ - پیکر جثه . ۴ - کالبد قالب .
فرهنگ معین
(تَ ) (اِمر. ) نک تندیس .
لغت نامه دهخدا
تندیسه. [ ت َ س َ / س ِ] ( اِ مرکب ) بمعنی تندیس است که تمثال و صورت و مانند و غیره باشد. ( برهان ). پیکر و تصویر و تمثال. ( ناظم الاطباء ). صورت که پیکر نیز گویندش. ( شرفنامه منیری ). بمعنی تندس است. ( فرهنگ جهانگیری ) :
بیاراست آن را به مه پیکران
به اشکال تندیسه بیکران.
بیاراست آن را به مه پیکران
به اشکال تندیسه بیکران.
معروفی ( از فرهنگ جهانگیری ).
رجوع به تندیس شود.کلمات دیگر: