( صفت ) دارای اندیشه ای قرین ظفردارای فکری همراه کامیابی و نصرت : وزیر خردمند پیروز رای به پیروزی شاه شد رهنمای . ( نظامی )
پیروزرای
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پیروزرای. ( ص مرکب ) دارای رایی با ظفر قرین. در اندیشه و رای مظفر و منصور :
خردمند بادی و پیروزرای
بپاکی بماناد مغزت بجای.
توانا و دانا و کشورگشای.
بپیروزی شاه شد رهنمای.
خردمند بادی و پیروزرای
بپاکی بماناد مغزت بجای.
فردوسی.
جوانبخت بادی و پیروزرای توانا و دانا و کشورگشای.
نظامی.
وزیر خردمند پیروزرای بپیروزی شاه شد رهنمای.
نظامی.
فرهنگ عمید
پیروز و کامیاب در رٲی و اندیشه: جوان بخت بادی و پیروزرای / توانا و دانا و کشورگشای (نظامی۵: ۹۸۷ ).
کلمات دیگر: