( صفت ) ۱ - بنا . ۲ - معمار. ۳ - کارگر.
بناگر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بناگر. [ ب ِ گ َ ] ( ص مرکب ) معمار. ( آنندراج ). بناکر. کارگر.معمار. ( ناظم الاطباء ). بنّاء. ( زمخشری ) :
در عالم دوم که بود کارگاهشان
ویران کنندگان بنا و بناگرند.
چه بانگ آمد از ساز اول غنا.
در عالم دوم که بود کارگاهشان
ویران کنندگان بنا و بناگرند.
ناصرخسرو.
چگونه نهادش بناگربناچه بانگ آمد از ساز اول غنا.
نظامی.
فرهنگ عمید
۱. معمار، بنا.
۲. کارگر ساختمانی.
۲. کارگر ساختمانی.
کلمات دیگر: