( صفت ) فیروزه نبرد فاتح در حرب آنکه در جنگها مظفر شود: عنان تاب شد شاه پیروز جنگ مبان بسته برکین بد خواه تنگ . ( نظامی )
پیروزجنگ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پیروزجنگ. [ ج َ ] ( ص مرکب ) در نبردها فیروز. فاتح در حرب. مظفر در رزم. که از جنگ پیروز برآید :
عنانتاب شد شاه پیروزجنگ
میان بسته بر کین بدخواه تنگ.
که پیروزه را فرق کردی ز سنگ.
عنانتاب شد شاه پیروزجنگ
میان بسته بر کین بدخواه تنگ.
نظامی.
همانا کزان بود پیروزجنگ که پیروزه را فرق کردی ز سنگ.
نظامی.
فرهنگ عمید
پیروز در نبرد، آن که در جنگ پیروز شود.
کلمات دیگر: