کلمه جو
صفحه اصلی

مساهم

عربی به فارسی

يکي کردن , بهم پيوستن , متحد کردن , داخل کردن , جادادن , داراي شخصيت حقوقي کردن , ثبت کردن(در دفتر ثبت شرکتها) , اميختن , ترکيب کردن , معنوي , غير جسماني


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - انباز شونده شریک سهیم : این صنعت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر دیگری را در دانستن بعضی از آنچ نظم خواهد کرد مساهم و مشارک گردانیده است . ۲ - تیر قرعه زننده بادیگری .

فرهنگ معین

(مُ هِ ) [ ع . ] (اِفا. ) شریک ، سهیم .

لغت نامه دهخدا

مساهم. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مساهمة. شریک و انباز. ( غیاث ) ( آنندراج ). شریک. ( ناظم الاطباء ) : این قسمت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کردمساهم و مشارک گردانیده است. ( از المعجم ص 278 ). || هم سهم و هم نصیب و هم بهره. || مددکار. دستگیر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مساهمة شود.

فرهنگ عمید

هم سهم، هم بهره، شریک.


کلمات دیگر: