( صفت ) ورند. پیشه پیشه کار : سپاهی نباید که با پیشه ور بیک روی جویند هر دو هنر. ( شا. لغ. )
پیشه ورز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پیشه ورز. [ ش َ / ش ِ وَ ] ( نف مرکب ) ورزنده پیشه. پیشه ور. پیشه کار. کارورز :
سپاهی نباید که با پیشه ور
به یکروی جویند هر دو هنر
یکی پیشه ورز و یکی گرزدار
سزاوار هرکس پدید است کار.
سپاهی نباید که با پیشه ور
به یکروی جویند هر دو هنر
یکی پیشه ورز و یکی گرزدار
سزاوار هرکس پدید است کار.
فردوسی.
فرهنگ عمید
پیشه کار، پیشه ور.
کلمات دیگر: