کلمه جو
صفحه اصلی

ته دار

فرهنگ فارسی

( اسم ) تاقوت .
نامی است که در رودبار به درخت داغداغان دهند
جوشیدن شراب بانگ کردن کبوتر

لغت نامه دهخدا

ته دار. [ ت َه ْ ] (اِ مرکب ) نامی است که در رودبار به درخت داغداغان دهند. رجوع به داغداغان شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


ته دار. [ ت َه ْ ] ( اِ مرکب ) نامی است که در رودبار به درخت داغداغان دهند. رجوع به داغداغان شود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

ته دار. [ ت َه ْ ] ( نف مرکب ) پایه دار، مانند جام و جز آن. || کم عمق. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود.، تهدار. [ ت َ ] ( ع مص ) جوشیدن شراب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || هدرالحمام هدراً و هدیراً و تهداراً؛ بانگ کردن کبوتر. ( منتهی الارب ). رجوع به هدر شود.

ته دار. [ ت َه ْ ] (نف مرکب ) پایه دار، مانند جام و جز آن . || کم عمق . (ناظم الاطباء). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود.


فرهنگ عمید

۱. آنچه دارای عمق و گودی باشد، مانندِ بشقاب یا ظرف دیگر.
۲. آنچه دارای پایه باشد، مانندِ جام و پیاله.
= داغداغان

داغداغان#NAME?


۱. آنچه دارای عمق و گودی باشد، مانندِ بشقاب یا ظرف دیگر.
۲. آنچه دارای پایه باشد، مانندِ جام و پیاله.



کلمات دیگر: