زشت شمرده شده، چیزی که به نظرزشت آمده، زشت وناپسند
( اسم ) زشت شمرنده قبیح داننده جمع : مستقبحین .
زشت و قبیح شمرده شده
( اسم ) زشت شمرنده قبیح داننده جمع : مستقبحین .
زشت و قبیح شمرده شده
مستقبح . [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استقباح . زشت و قبیح شمرده شده . زشت دیده شده . ضد مستحسن . (از اقرب الموارد). زشت و بد. (آنندراج ). زشت داشته . قبیح : یکی بر سر راهی مست خفته بود... عابدی در وی گذر کرد و در حالت مستقبح او نظر. (سعدی ).
- مستقبح الذکر ؛ که ذکر آن قبیح باشد. که یادآوری آن زشت باشد.
مستقبح . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقباح . زشت و قبیح شمرنده . قبیح بیننده . ضدمستحسن . (از اقرب الموارد). رجوع به استقباح شود.