(بَ سَ دِ ) (ص فا. ) ۱ - چشم به راه . ۲ - متوقع ، طمعکار.
بیوسنده
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بیوسنده. [ ب َ س َ دَ / دِ ] ( نف ) نعت فاعلی از بیوسیدن. تواضع و چاپلوسی کننده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). متواضع. ( ناظم الاطباء ) :
سگ بیوسنده گرگ درنده است
سفله سالوس و لوس خرنده است.
سگ بیوسنده گرگ درنده است
سفله سالوس و لوس خرنده است.
سنائی.
|| امیدوار. ( ناظم الاطباء ). || امیدوارشده. ( برهان ).فرهنگ عمید
امیدوار.
کلمات دیگر: