(مُ تَ ذَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) ذلیل شمرده ، خوار داشته . ۲ - (ص . ) خوار، زبون ، ذلیل .
مستذل
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مستذل. [ م ُ ت َ ذِل ل ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استذلال. خوار و ذلیل دارنده کسی را. ( اقرب الموارد ). || خوار پندارنده. ( آنندراج ). کسی که دیگری را خوار می بیند. ( اقرب الموارد ). رجوع به استذلال شود.
مستذل. [ م ُ ت َ ذَل ل ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استذلال. خوار و ذلیل داشته شده. ( غیاث ) ( اقرب الموارد ). ذلیل شمرده شده. رجوع به استذلال شود : کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و نیکمردان رنجور و مستذل و شِرّیران فارغ و محترم. ( کلیله چ مینوی ص 55 و 56 ).
مستذل. [ م ُ ت َ ذَل ل ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استذلال. خوار و ذلیل داشته شده. ( غیاث ) ( اقرب الموارد ). ذلیل شمرده شده. رجوع به استذلال شود : کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و نیکمردان رنجور و مستذل و شِرّیران فارغ و محترم. ( کلیله چ مینوی ص 55 و 56 ).
مستذل . [ م ُ ت َ ذَل ل ] (ع ص ) نعت مفعولی از استذلال . خوار و ذلیل داشته شده . (غیاث ) (اقرب الموارد). ذلیل شمرده شده . رجوع به استذلال شود : کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و نیکمردان رنجور و مستذل و شِرّیران فارغ و محترم . (کلیله چ مینوی ص 55 و 56).
مستذل . [ م ُ ت َ ذِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از استذلال . خوار و ذلیل دارنده کسی را. (اقرب الموارد). || خوار پندارنده . (آنندراج ). کسی که دیگری را خوار می بیند. (اقرب الموارد). رجوع به استذلال شود.
فرهنگ عمید
ذلیل ، خوار داشته، خوارشده.
کلمات دیگر: