کلمه جو
صفحه اصلی

ناستدن

لغت نامه دهخدا

ناستدن. [ س ِ ت َ دَ ] ( مص منفی ) نستدن. نستاندن. نگرفتن. نپذیرفتن. مقابل ستدن :
چندانکه مروتست در دادن
در ناستدن هزار چندانست.
انوری.
قدرت بخشش اگر نیست مرا باکی نیست
قدرت ناستدن هست و الحمد.
انوری.

ناستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص منفی ) نستدن . نستاندن . نگرفتن . نپذیرفتن . مقابل ستدن :
چندانکه مروتست در دادن
در ناستدن هزار چندانست .

انوری .


قدرت بخشش اگر نیست مرا باکی نیست
قدرت ناستدن هست و ﷲ الحمد.

انوری .




کلمات دیگر: