کلمه جو
صفحه اصلی

هرمست

لغت نامه دهخدا

هرمست. [ هَُ م ُ ] ( اِ ) هرمزد. هرمز که روز اول هر ماه باشد. ( برهان ). || ( اِخ ) ستاره مشتری. ( برهان ). رجوع به هرمس و هُرمُز شود.

هرمسة. [ هََ م َ س َ ] ( ع مص ) نالیدن مردم. || بانگ و فریاد کردن از ترس. || ( اِمص ) ترش رویی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

هرمست . [ هَُ م ُ ] (اِ) هرمزد. هرمز که روز اول هر ماه باشد. (برهان ). || (اِخ ) ستاره ٔ مشتری . (برهان ). رجوع به هرمس و هُرمُز شود.



کلمات دیگر: