کلمه جو
صفحه اصلی

هرمزه

لغت نامه دهخدا

( هرمزة ) هرمزة. [ هََ م َ زَ ] ( ع اِ ) کلام که از صاحب خود بپوشانی. ( منتهی الارب ). سخنی که از دوست خود بپوشانی. ( اقرب الموارد ). || ناکسی. ( منتهی الارب ). لؤم. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) خاییدن لقمه را. ( منتهی الارب ). جویدن لقمه را چنانکه پیوسته آن رادر دهان بگرداند و او را خوش نیاید. ( اقرب الموارد ). || نرم نرم خاییدن. ( منتهی الارب ). || فرو مردن آتش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هرمزة. [ هََ م َ زَ ] (ع اِ) کلام که از صاحب خود بپوشانی . (منتهی الارب ). سخنی که از دوست خود بپوشانی . (اقرب الموارد). || ناکسی . (منتهی الارب ). لؤم . (اقرب الموارد). || (مص ) خاییدن لقمه را. (منتهی الارب ). جویدن لقمه را چنانکه پیوسته آن رادر دهان بگرداند و او را خوش نیاید. (اقرب الموارد). || نرم نرم خاییدن . (منتهی الارب ). || فرو مردن آتش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: