ناسازی
فارسی به انگلیسی
disharmony, repugnance
فرهنگ فارسی
ناسازگاری .
لغت نامه دهخدا
ناسازی. ( حامص مرکب ) از:ناساز + ی ، اسم معنی ، حاصل مصدر. ( حاشیه برهان قاطعچ معین ). مخالفت کردن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). مخالفت. عدم موافقت. ( ناظم الاطباء ). مخالفت. ( انجمن آرا ). دشمنی. ناسازگاری. کج روی. ستیزه خوئی :
گردون ستیزه کار دیدی که چه کرد
ناسازی روزگار دیدی که چه کرد.
گردون ستیزه کار دیدی که چه کرد
ناسازی روزگار دیدی که چه کرد.
مشتاق اصفهانی.
|| تناقض. || بی ادبی. گستاخی. || بهانه گیری. ( ناظم الاطباء ). || بی اصولی. خارج مبحث بودن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). بی اصولی. بی آهنگی. ( ناظم الاطباء ). || بدوضعی. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). || تزویر. ( ناظم الاطباء ).کلمات دیگر: