کلمه جو
صفحه اصلی

استار

فارسی به انگلیسی

star


فرهنگ فارسی

معرب چهار، درعددچهار، ودروزن عبارت ازچهارمثقال یاچهارمثقال ونیم است، اساتیرجمع، پرده ها، جمع ستر
( اسم ) وزنی برابر چهار مثقال یا چهارمثقال و نیم . یا استار طبی . شش درهم و دو ثلث یا شش درهم و نیم

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ستر، پرده ها.
( اِ )(اِ. ) وزنی برابر چهار مثقال ، یا چهار مثقال و نیم ، استیر.

( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ ستر؛ پرده ها.


( اِ )(اِ.) وزنی برابر چهار مثقال ، یا چهار مثقال و نیم ؛ استیر.


لغت نامه دهخدا

استار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ سِتر، بمعنی پرده. ( غیاث اللغات ) ( دهار ) :
چو کار کعبه ملک جهان بدان آمد
که باد غفلت بربود ازو همی استار.
بوحنیفه اسکافی ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280 ).
اسرارضمایر و استار مصایر پیش نظر بصیرت او چون شمع روشن و پیدا بودی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 279 ).
- استارِ کعبه ؛ پرده های آن.

استار. [ اِ ] ( معرب ، اِ ) ( معرب چهار ) چهار. اربعه. چهارتا. ( منتهی الارب ). جوالیقی گوید: الاستار، قال ابوسعید: سمعت العرب تقول للأربعة «استار» لانه بالفارسیة «چهار» فاعربوه فقالوا «استار». ( المعرب چ احمد محمد شاکر ص 42 ). || «چهار مثقال ». ( ابن سرافیون ). || وزنی که چهار مثقال و نیم باشد. ( رشیدی ) ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ). چهار و نیم مثقال. ( منتهی الارب ). یعنی چهار بار و نیم. معادل شصت وهشت جو میانه و چهار قسمت از هفت قسمت یک جو. || ده درم سنگ. ( مؤید الفضلاء ). || شش درم سنگ. ( فرهنگ اسدی نسخه مدرسه سپهسالار ). || ستیر . و آن شش درم سنگ و نیم است. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( اوبهی ). در بعضی مواضع شش و نیم درم دارند. ( مؤید الفضلاء ). شش درهم و دو دانگ. شش درهم و سه سبع. وزنی معادل ربع عشر من. ( مفاتیح ). چهل یک من ، و آن به وزن دراهم شش درهم و نیم است اصطلاحاً نه تحقیقاً. استیر. ( جوهری در کلمه اوقیه ). ج ، اساتر، اساتیر. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ).
- استار طبی ؛ شش درهم و دو ثلث. شش درهم و نیم : بگیرند آب خسک تر، ده استار. ( ذخیره خوارزمشاهی ، متعلق به کتابخانه مؤلف ). بگیرند خیارشنبر و مویز دانه بیرون کرده از هر یکی سه استار. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و ده استار لعاب اسپغول اندرین آب کنند و بقوام آرند... ( ذخیره خوارزمشاهی ). بگیرند زیره کرمانی دو مثقال... شکر هشت استار همه را بکوبند و به انگبین بسرشند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و داروها را اندر یک من آب بپزند تا بمقدار ده استار بازآید. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

استار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِتر، بمعنی پرده . (غیاث اللغات ) (دهار) :
چو کار کعبه ٔ ملک جهان بدان آمد
که باد غفلت بربود ازو همی استار.

بوحنیفه ٔ اسکافی (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280).


اسرارضمایر و استار مصایر پیش نظر بصیرت او چون شمع روشن و پیدا بودی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 279).
- استارِ کعبه ؛ پرده های آن .

استار. [ اِ ] (معرب ، اِ) (معرب چهار) چهار. اربعه . چهارتا. (منتهی الارب ). جوالیقی گوید: الاستار، قال ابوسعید: سمعت العرب تقول للأربعة «استار» لانه بالفارسیة «چهار» فاعربوه فقالوا «استار». (المعرب چ احمد محمد شاکر ص 42). || «چهار مثقال ». (ابن سرافیون ). || وزنی که چهار مثقال و نیم باشد. (رشیدی ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). چهار و نیم مثقال . (منتهی الارب ). یعنی چهار بار و نیم . معادل شصت وهشت جو میانه و چهار قسمت از هفت قسمت یک جو. || ده درم سنگ . (مؤید الفضلاء). || شش درم سنگ . (فرهنگ اسدی نسخه ٔ مدرسه ٔ سپهسالار). || ستیر . و آن شش درم سنگ و نیم است . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). در بعضی مواضع شش و نیم درم دارند. (مؤید الفضلاء). شش درهم و دو دانگ . شش درهم و سه سبع. وزنی معادل ربع عشر من . (مفاتیح ). چهل یک من ، و آن به وزن دراهم شش درهم و نیم است اصطلاحاً نه تحقیقاً. استیر. (جوهری در کلمه ٔ اوقیه ). ج ، اساتر، اساتیر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
- استار طبی ؛ شش درهم و دو ثلث . شش درهم و نیم : بگیرند آب خسک تر، ده استار. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). بگیرند خیارشنبر و مویز دانه بیرون کرده از هر یکی سه استار. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و ده استار لعاب اسپغول اندرین آب کنند و بقوام آرند... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بگیرند زیره ٔ کرمانی دو مثقال ... شکر هشت استار همه را بکوبند و به انگبین بسرشند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و داروها را اندر یک من آب بپزند تا بمقدار ده استار بازآید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).


فرهنگ عمید

= سِتر
واحد اندازه گیری وزن، برابر با چهار یا چهارونیم مثقال.

سِتر#NAME?


واحد اندازه‌گیری وزن، برابر با چهار یا چهارونیم مثقال.


پیشنهاد کاربران

وزن یک استار چند مثقال میشه


کلمات دیگر: