از بن گوش
از بن دندان
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~. بُ نِ دَ ) (ق . ) به رضا و رغبت .
لغت نامه دهخدا
از بن دندان. [ اَ ب ُ ن ِ دَ ] ( ق مرکب )از بن گوش. بالطوع. بالطوع و الرغبة. و صاحب برهان گوید: کنایه از طوع و رضا و رغبت و از ته دل و مکنون خاطر باشد. غایتش از بن گوش کنایه از ته دل شنیدن باشد و از بن دندان کنایه از ته دل گفتن :
لعل تو چون سر دندان کند از خنده سپید
گوهرش حلقه بگوش ازبن دندان باشد.
که برد سجده شکر از بن دندان شکرش.
ورلبش جور کند از بن دندان بکشم.
کردمت بیدار می دان ای فلان.
جان شیرین بسرت کز بن دندان بدهم.
خدمتی بر در شه از بن دندان چو کلید.
- از بن دندان کاری کردن ؛ کنایه از برضا و رغبت کاری کردن باشد. ( آنندراج ) :
خدمت او از میان جان کند هر بنده ای
وانکه باشد دشمنش او از بن دندان کند.
زین آرزو مه نو گشته ست چون هلال.
بی لب و دندان شیرین تو صبر
از بن سی ودو دندان میکنم.
گردون پیر از بن سی ودو چاکرم.
لعل تو چون سر دندان کند از خنده سپید
گوهرش حلقه بگوش ازبن دندان باشد.
کمال اسماعیل.
بنده آن لب نوشین و خط فستقیَم که برد سجده شکر از بن دندان شکرش.
نجیب جرفادقانی.
گر مرا خار زند آن بت خندان بکشم ورلبش جور کند از بن دندان بکشم.
مولوی.
از بن دندان بگفتش بهر آن کردمت بیدار می دان ای فلان.
مولوی.
گر شبی بر لب شیرین تو فرمان بدهم جان شیرین بسرت کز بن دندان بدهم.
مجد همگر.
فتح بابی ز فلک یافت کسی کو می کردخدمتی بر در شه از بن دندان چو کلید.
سلمان.
|| ( ص مرکب / اِ مرکب ) ذخیره. ( مؤید الفضلاء ). || کنایه از ذخیره و جمعشده. ( برهان ). || هرچه تمامتر کرده شده باشد. ( مؤید الفضلاء از شرفنامه ).- از بن دندان کاری کردن ؛ کنایه از برضا و رغبت کاری کردن باشد. ( آنندراج ) :
خدمت او از میان جان کند هر بنده ای
وانکه باشد دشمنش او از بن دندان کند.
معزی.
خواهد که خدمت از بن دندان کند ترازین آرزو مه نو گشته ست چون هلال.
محمدقلی میلی.
- از بن سی ودو دندان ، از بن سی ودو ؛ از بن دندان. ( برهان ) ( مؤید الفضلاء ). از بن گوش : بی لب و دندان شیرین تو صبر
از بن سی ودو دندان میکنم.
انوری.
سنم ز بیست ارچه فزون نیست میشودگردون پیر از بن سی ودو چاکرم.
کمال اسماعیل.
پیشنهاد کاربران
از بن دندان: صمیمانه.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۸۶ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۸۶ ) .
کلمات دیگر: