کهنه شدن، دیرینه شدن، وقتها، روزگارها، جمع زمن
( مصدر ) کهنه شدن دیرینه گشتن .
( مصدر ) کهنه شدن دیرینه گشتن .
مولوی .
ازمان . [ اِ ] (ع مص ) مزمن شدن بیماری . || دیرینه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آمدن روزگار بر کسی . (منتهی الارب ). || انکار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).
زَمَن#NAME?