(بُ نِ ) [ ع - فا. ] ۱ - (ق مر. ) به طور بلاهت و بی تمیزی . ۲ - (ص . ) شبیه و مانند بله .
بلهانه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بلهانه. [ ب ُ ن َ / ن ِ ] ( ق مرکب ) منسوب به بله که جمع ابله است. ( آنندراج ). بطور بلاهت و بی تمیزی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
سنگها طفلان به من انداختند
بس که کردم بی قدش بلهانه رقص.
عقل حیران است در بازیچه دور فلک
بر مدار زشت گیتی خنده بلهانه کن.
سنگها طفلان به من انداختند
بس که کردم بی قدش بلهانه رقص.
عقل حیران است در بازیچه دور فلک
بر مدار زشت گیتی خنده بلهانه کن.
علی خراسانی ( از آنندراج ).
|| ( ص ) شبیه و مانند بله. ( فرهنگ فارسی معین ).کلمات دیگر: