کلمه جو
صفحه اصلی

یمک

فرهنگ فارسی

نام ملک پادشاه را گویند و آن ملک به حسن معروف است نام شهری و ولایتی است حسن خیز

لغت نامه دهخدا

یمک . [ ی َ م َ ] (اِخ ) نام پادشاهان ایغور. (از برهان ). پادشاهان ایغور تاتارستان را نامند. (ناظم الاطباء). لقب پادشاهی است از ترکستان . (فرهنگ رشیدی ).


یمک. [ ی ِ م َ ] ( ترکی ، اِ ) در ترکی خوردنی را گویند. ( برهان ).

یمک. [ ی َ م َ ] ( اِخ ) نام ملک پادشاه ( یمک ) را گویند و آن ملک به حسن معروف است. ( ازرشیدی ). || نام شهری و ولایتی است حسن خیز.( از ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از آنندراج ) :
مفکن به غمزه بر دل مجروح من نمک
وز من به قبله سر مکش ای قبله یمک.
( منسوب به سوزنی ).
ساحتت از شاعران پر اخطل و فضل و جریر
مجلست از ساقیان پر اخطی و آی و یمک.
انوری.

یمک. [ ی َ م َ ] ( اِخ ) نام پادشاهان ایغور. ( از برهان ). پادشاهان ایغور تاتارستان را نامند. ( ناظم الاطباء ). لقب پادشاهی است از ترکستان. ( فرهنگ رشیدی ).

یمک . [ ی َ م َ ] (اِخ ) نام ملک پادشاه (یمک ) را گویند و آن ملک به حسن معروف است . (ازرشیدی ). || نام شهری و ولایتی است حسن خیز.(از ناظم الاطباء) (برهان ) (از آنندراج ) :
مفکن به غمزه بر دل مجروح من نمک
وز من به قبله سر مکش ای قبله ٔ یمک .

(منسوب به سوزنی ).


ساحتت از شاعران پر اخطل و فضل و جریر
مجلست از ساقیان پر اخطی و آی و یمک .

انوری .



یمک . [ ی ِ م َ ] (ترکی ، اِ) در ترکی خوردنی را گویند. (برهان ).



کلمات دیگر: