ابواع. [ اَب ْ ] ( ع اِ ) ج ِ بَوع و بوع. ارشها.
ابواع. [ اَب ْ ] ( ع اِ ) میش. نعجه ، از آنرو که در رفتن گام فراخ نهد. || کلمه ای که بدان میش ماده را برای دوشیدن خوانند. ( منتهی الارب ).
ابواع. [ اَب ْ ] ( ع اِ ) میش. نعجه ، از آنرو که در رفتن گام فراخ نهد. || کلمه ای که بدان میش ماده را برای دوشیدن خوانند. ( منتهی الارب ).