کلمه جو
صفحه اصلی

پیش تخت

لغت نامه دهخدا

پیش تخت. [ ت َ ] ( اِ مرکب ) تخت پیشین. تخت مقدم بر دیگر تختها. || پیشکار: و این چند فصل را در جواب آن پیش تخت املاء فرمودیم تا بواجبی آنرا تأمل کند و عرض آن واجب دارد. ( عتبةالکتبة ).

پیش تخت. [ ش ِ ت َ ] ( اِ مرکب ) برابر تخت. مقابل تخت. برابر سریر.

پیش تخت . [ ت َ ] (اِ مرکب ) تخت پیشین . تخت مقدم بر دیگر تختها. || پیشکار: و این چند فصل را در جواب آن پیش تخت املاء فرمودیم تا بواجبی آنرا تأمل کند و عرض آن واجب دارد. (عتبةالکتبة).


پیش تخت . [ ش ِ ت َ ] (اِ مرکب ) برابر تخت . مقابل تخت . برابر سریر.


گویش مازنی

/pish taKht/ تخت روی ایوان که بیشتر جای قرار دادن ظروف است - تراس

۱تخت روی ایوان که بیشتر جای قرار دادن ظروف است ۲تراس



کلمات دیگر: