بیشه و جنگل
ایشه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( آیشه ) آیشه. [ ی ِ ش َ / ش ِ ] ( ص ) آیشتنه. آیشنه. چاپلوس. جاسوس. ( برهان ) .
ایشه. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) بیشه و جنگل. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ). || جاسوس. ( برهان ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ) ( جهانگیری ) ( مؤید الفضلاء ). جاسوس کردار :
در کوی تو چو ایشه همی کردمی نگاه
دزدیده تا مگرت ببینم به بام در.
|| چاپلوس. ( برهان ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ) ( جهانگیری ) ( مؤید الفضلا ). رجوع به آیشه شود.
ایشه. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) بیشه و جنگل. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ). || جاسوس. ( برهان ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ) ( جهانگیری ) ( مؤید الفضلاء ). جاسوس کردار :
در کوی تو چو ایشه همی کردمی نگاه
دزدیده تا مگرت ببینم به بام در.
شهید.
و رجوع به ابیشه شود.|| چاپلوس. ( برهان ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ) ( جهانگیری ) ( مؤید الفضلا ). رجوع به آیشه شود.
ایشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) بیشه و جنگل . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). || جاسوس . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (جهانگیری ) (مؤید الفضلاء). جاسوس کردار :
در کوی تو چو ایشه همی کردمی نگاه
دزدیده تا مگرت ببینم به بام در.
و رجوع به ابیشه شود.
|| چاپلوس . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (جهانگیری ) (مؤید الفضلا). رجوع به آیشه شود.
در کوی تو چو ایشه همی کردمی نگاه
دزدیده تا مگرت ببینم به بام در.
شهید.
و رجوع به ابیشه شود.
|| چاپلوس . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (جهانگیری ) (مؤید الفضلا). رجوع به آیشه شود.
فرهنگ عمید
جاسوس، خبرکش.
گویش مازنی
( آیشه ) /aayshe/ شیرط غلیظ و مقوی که پس از زاییدن گاو به دست آید - مایه ای که از شکمبه ی بره گیرند و به عنوان مایه ی پنیر استفاده کنند
/ishe/ با خیش شخم زدن
/ishe/ با خیش شخم زدن
با خیش شخم زدن
کلمات دیگر: