بهره
حظی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حظی . [ ح ِ ظا ] (ع اِ) بهره . حظو. ج ، احظ. جج ، اَحاظ. || ج ِ حُظوَة. (منتهی الارب ).
حظی . [ ح َ ظا ] (ع اِ) شپش . (منتهی الارب ).
حظی . [ ح َ ظی ی ](ع ص ) حظیظ. مرد دولتی . بخت مند. بختور. بختیار. حظ.محظوظ. (منتهی الارب ). || بهره مند. (دهار). || مرد باقدر. (منتهی الارب ). صاحب منزلت و نام . (غیاث ). || (اِ) اسب هشتم در مسابقت . (مهذب الاسماء). اسب هشتم از ده یا دوازده اسب رهان در عرب . صاحب غیاث اللغات گوید: اسپ هشتم است و درنصاب بضرورت نظم بمحل هفتم واقع شده ، لکن صاحب منتهی الارب و دهار اسب هفتم گفته اند. آنکه در سبق مرکوب او در مرتبه ٔ هشتم است .
حظی . [ ح َظْی ْ ] (ع مص ) بهره مند شدن . (دهار). || دولتمند شدن . بختیار گشتن .
حظی. [ ح َ ظی ی ]( ع ص ) حظیظ. مرد دولتی. بخت مند. بختور. بختیار. حظ.محظوظ. ( منتهی الارب ). || بهره مند. ( دهار ). || مرد باقدر. ( منتهی الارب ). صاحب منزلت و نام. ( غیاث ). || ( اِ ) اسب هشتم در مسابقت. ( مهذب الاسماء ). اسب هشتم از ده یا دوازده اسب رهان در عرب. صاحب غیاث اللغات گوید: اسپ هشتم است و درنصاب بضرورت نظم بمحل هفتم واقع شده ، لکن صاحب منتهی الارب و دهار اسب هفتم گفته اند. آنکه در سبق مرکوب او در مرتبه هشتم است.
حظی. [ ح َظْی ْ ] ( ع مص ) بهره مند شدن. ( دهار ). || دولتمند شدن. بختیار گشتن.
حظی. [ ح َ ظا ] ( ع اِ ) شپش. ( منتهی الارب ).
حظی. [ ح ِ ظا ] ( ع اِ ) بهره. حظو. ج ، احظ. جج ، اَحاظ. || ج ِ حُظوَة. ( منتهی الارب ).
حظی. [ ح َظْی ْ ] ( ع مص ) بهره مند شدن. ( دهار ). || دولتمند شدن. بختیار گشتن.
حظی. [ ح َ ظا ] ( ع اِ ) شپش. ( منتهی الارب ).
حظی. [ ح ِ ظا ] ( ع اِ ) بهره. حظو. ج ، احظ. جج ، اَحاظ. || ج ِ حُظوَة. ( منتهی الارب ).
کلمات دیگر: