مترادف باشی : رئیس، سالار، سردار، سردسته، سر گروه، سرور
باشی
مترادف باشی : رئیس، سالار، سردار، سردسته، سر گروه، سرور
فارسی به انگلیسی
head or chief
مترادف و متضاد
رئیس، سالار، سردار، سردسته، سر گروه، سرور
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) سرور رئیس سر دسته سردار . توضیح گاه این کلمه برای تعیین شغل و سمت یا احترام باخر اسما ( دال بر شغل ) ملحق گردد : حکیمباشی فراشباشی نانوا باشی منشی باشی .
قریه ای در تنگستان
قریه ای در تنگستان
فرهنگ معین
[ تر. ] (ص .اِ. ) سرور، رئیس ، سردسته ، سردار.
لغت نامه دهخدا
باشی . (ترکی ، ص نسبی ) مرکب از باش بمعنی سر و «ی » نسبت ، بمعنی مقدم و رئیس . وآن بیشتر در ترکیبات بکار رود. سردار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رئیس . مدیر. (ناظم الاطباء). فرمانده .
- آبدارباشی . آت باشی . آردل باشی . آشپزباشی . اسلحه دارباشی . امیرآخورباشی . (سازمان حکومت صفوی ص 94 و تذکرةالملوک ص 12 و 14). امیرشکارباشی . (همان کتاب ص 93 و تذکرةالملوک ص 5 و 13 و 55). انباردارباشی . (تذکرةالملوک ص 23). اون باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 61). ایشیک آقاسی باشی . (تذکرةالملوک و سازمان حکومت صفوی ) باغبان باشی . پنجه باشی . تفنگدارباشی . توپچی باشی : و سرکردگان دیگر به کرمانشاهان فرستاد که قلعه و توپخانه وامیرخان توپچی باشی را از روی صلح یا جنگ به دست آورد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 27). توشمال باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 128 و 129). جبه دارباشی . جلودارباشی . (ایضاً ص 94). جراح باشی : جراح باشی را شب فرستاده دیده ٔ جهان بین او را از حدقه برآورد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 28). چراغچی باشی ، چال چی باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 109). حکیم باشی . (تذکرةالملوک ص 20سازمان حکومت صفوی ص 109). خادم باشی . خبازباشی . خرکچی باشی . خواجه باشی . خیاطباشی . (تذکرةالملوک ص 30). دلاک باشی . ده باشی . زنبورک چی باشی . زین دارباشی . (سازمان حکومت صفوی ص 94). سرایدارباشی . سفره چی باشی . شاطرباشی .شرابچی باشی . صراف باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 133). ضرابی باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 110). عسس باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 153). عکاس باشی . غلام باشی . فراشباشی . (تذکرةالملوک ص 31 و سازمان حکومت صفوی ص 127). فیلبان باشی . قاپوچی باشی . (تذکرةالملوک ص 28). قوشچی باشی . قورچی باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 85). قهوه چی باشی . قحبه باشی :
در جرگه ٔ لولیان سرافراز
هر یک بخطاب قحبه باشی .
کشیک چی باشی . لله باشی . متولی باشی . معمارباشی . (تذکرةالملوک ص 11). مشعل دارباشی . (تذکرةالملوک ص 31). ملاباشی . (سازمان حکومت صفوی ص 72). موزیکان چی باشی . منجم باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 71). مین باشی . (تذکرةالملوک ص 9). میر آخورباشی . میهماندارباشی . (سازمان حکومت صفوی ص 71). منشی باشی . نانواباشی . نسق چی باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 155) : جمعی از عمال و کدخدایان قزوین را به سعایت امامقلی بیک نسقچی باشی از تیغ بی دریغ گذرانید. (مجمل التواریخ گلستانه ص 27). نقاش باشی . وثاقباشی :
هندو یعنی که جرم کیوان
بهرام فلک چون وثاقباشی .
یوزباشی . (سازمان حکومت صفوی ص 61 و 168 و تذکرةالملوک ص 19). و رجوع به زندگانی شاه عباس اول تألیف نصراﷲ فلسفی شود. || و نیز در ترکیب اسامی محل چون مزید مؤخری آید نظیر: قاچارباشی ؛ محلی کنار جیحون :
به قاچار باشی فرود آمدند
نشستند ویکبار دم برزدند.
فردوسی (شاهنامه ٔ چ بروخیم ج 3 ص 595 س 3).
|| بزبان خراسان قرمساق . (آنندراج ) :
حذر ازتیغ این دلاک باشی
که سربازی است اینجا سرتراشی .
صاحب آنندراج این شعر را بعنوان شاهد معنی فوق آورده است و حال آنکه گمان میرود کلمه ٔ باشی در این بیت بصورت پسوندی به کلمه دلاک افزوده شده است . نظیر ترکیبات دیگری که در فوق آوردیم و تواند بود که کلمه محرف ناشی باشد چنانکه در بعضی نسخ است و شاید در تداول عامه خراسان ترکیب دلاک باشی در آن روزگار مرادف قرمساق و ناسزا بوده است .
- آبدارباشی . آت باشی . آردل باشی . آشپزباشی . اسلحه دارباشی . امیرآخورباشی . (سازمان حکومت صفوی ص 94 و تذکرةالملوک ص 12 و 14). امیرشکارباشی . (همان کتاب ص 93 و تذکرةالملوک ص 5 و 13 و 55). انباردارباشی . (تذکرةالملوک ص 23). اون باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 61). ایشیک آقاسی باشی . (تذکرةالملوک و سازمان حکومت صفوی ) باغبان باشی . پنجه باشی . تفنگدارباشی . توپچی باشی : و سرکردگان دیگر به کرمانشاهان فرستاد که قلعه و توپخانه وامیرخان توپچی باشی را از روی صلح یا جنگ به دست آورد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 27). توشمال باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 128 و 129). جبه دارباشی . جلودارباشی . (ایضاً ص 94). جراح باشی : جراح باشی را شب فرستاده دیده ٔ جهان بین او را از حدقه برآورد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 28). چراغچی باشی ، چال چی باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 109). حکیم باشی . (تذکرةالملوک ص 20سازمان حکومت صفوی ص 109). خادم باشی . خبازباشی . خرکچی باشی . خواجه باشی . خیاطباشی . (تذکرةالملوک ص 30). دلاک باشی . ده باشی . زنبورک چی باشی . زین دارباشی . (سازمان حکومت صفوی ص 94). سرایدارباشی . سفره چی باشی . شاطرباشی .شرابچی باشی . صراف باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 133). ضرابی باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 110). عسس باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 153). عکاس باشی . غلام باشی . فراشباشی . (تذکرةالملوک ص 31 و سازمان حکومت صفوی ص 127). فیلبان باشی . قاپوچی باشی . (تذکرةالملوک ص 28). قوشچی باشی . قورچی باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 85). قهوه چی باشی . قحبه باشی :
در جرگه ٔ لولیان سرافراز
هر یک بخطاب قحبه باشی .
نعمت خان عالی (از آنندراج ).
کشیک چی باشی . لله باشی . متولی باشی . معمارباشی . (تذکرةالملوک ص 11). مشعل دارباشی . (تذکرةالملوک ص 31). ملاباشی . (سازمان حکومت صفوی ص 72). موزیکان چی باشی . منجم باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 71). مین باشی . (تذکرةالملوک ص 9). میر آخورباشی . میهماندارباشی . (سازمان حکومت صفوی ص 71). منشی باشی . نانواباشی . نسق چی باشی . (سازمان حکومت صفوی ص 155) : جمعی از عمال و کدخدایان قزوین را به سعایت امامقلی بیک نسقچی باشی از تیغ بی دریغ گذرانید. (مجمل التواریخ گلستانه ص 27). نقاش باشی . وثاقباشی :
هندو یعنی که جرم کیوان
بهرام فلک چون وثاقباشی .
انوری .
یوزباشی . (سازمان حکومت صفوی ص 61 و 168 و تذکرةالملوک ص 19). و رجوع به زندگانی شاه عباس اول تألیف نصراﷲ فلسفی شود. || و نیز در ترکیب اسامی محل چون مزید مؤخری آید نظیر: قاچارباشی ؛ محلی کنار جیحون :
به قاچار باشی فرود آمدند
نشستند ویکبار دم برزدند.
فردوسی (شاهنامه ٔ چ بروخیم ج 3 ص 595 س 3).
|| بزبان خراسان قرمساق . (آنندراج ) :
حذر ازتیغ این دلاک باشی
که سربازی است اینجا سرتراشی .
شفیع اثر (از آنندراج ).
صاحب آنندراج این شعر را بعنوان شاهد معنی فوق آورده است و حال آنکه گمان میرود کلمه ٔ باشی در این بیت بصورت پسوندی به کلمه دلاک افزوده شده است . نظیر ترکیبات دیگری که در فوق آوردیم و تواند بود که کلمه محرف ناشی باشد چنانکه در بعضی نسخ است و شاید در تداول عامه خراسان ترکیب دلاک باشی در آن روزگار مرادف قرمساق و ناسزا بوده است .
باشی . (اِخ ) قریه ای است در چهارفرسنگی جنوبی تنگستان . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان ساحلی بخش اهرم شهرستان بوشهر که در 33 هزارگزی جنوب باختر اهرم در کنار شوسه ٔ سابق بوشهر به کنگان در کنار دریا در جلگه واقع است . ناحیه ای است گرمسیر و مرطوب با 395 تن سکنه و آب آن از چاه تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و خرما و تنباکو و شغل مردمش زراعت و ماهیگیری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
باشی. ( ترکی ، ص نسبی ) مرکب از باش بمعنی سر و «ی » نسبت ، بمعنی مقدم و رئیس. وآن بیشتر در ترکیبات بکار رود. سردار. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رئیس. مدیر. ( ناظم الاطباء ). فرمانده.
- آبدارباشی . آت باشی. آردل باشی. آشپزباشی. اسلحه دارباشی. امیرآخورباشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 94 و تذکرةالملوک ص 12 و 14 ). امیرشکارباشی. ( همان کتاب ص 93 و تذکرةالملوک ص 5 و 13 و 55 ). انباردارباشی. ( تذکرةالملوک ص 23 ). اون باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 61 ). ایشیک آقاسی باشی. ( تذکرةالملوک و سازمان حکومت صفوی ) باغبان باشی. پنجه باشی. تفنگدارباشی. توپچی باشی : و سرکردگان دیگر به کرمانشاهان فرستاد که قلعه و توپخانه وامیرخان توپچی باشی را از روی صلح یا جنگ به دست آورد. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 27 ). توشمال باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 128 و 129 ). جبه دارباشی. جلودارباشی. ( ایضاً ص 94 ). جراح باشی : جراح باشی را شب فرستاده دیده جهان بین او را از حدقه برآورد. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 28 ). چراغچی باشی ، چال چی باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 109 ). حکیم باشی. ( تذکرةالملوک ص 20سازمان حکومت صفوی ص 109 ). خادم باشی. خبازباشی. خرکچی باشی. خواجه باشی. خیاطباشی. ( تذکرةالملوک ص 30 ). دلاک باشی. ده باشی. زنبورک چی باشی. زین دارباشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 94 ). سرایدارباشی. سفره چی باشی. شاطرباشی.شرابچی باشی. صراف باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 133 ). ضرابی باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 110 ). عسس باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 153 ). عکاس باشی. غلام باشی. فراشباشی. ( تذکرةالملوک ص 31 و سازمان حکومت صفوی ص 127 ). فیلبان باشی. قاپوچی باشی. ( تذکرةالملوک ص 28 ). قوشچی باشی. قورچی باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 85 ). قهوه چی باشی. قحبه باشی :
در جرگه لولیان سرافراز
هر یک بخطاب قحبه باشی.
- آبدارباشی . آت باشی. آردل باشی. آشپزباشی. اسلحه دارباشی. امیرآخورباشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 94 و تذکرةالملوک ص 12 و 14 ). امیرشکارباشی. ( همان کتاب ص 93 و تذکرةالملوک ص 5 و 13 و 55 ). انباردارباشی. ( تذکرةالملوک ص 23 ). اون باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 61 ). ایشیک آقاسی باشی. ( تذکرةالملوک و سازمان حکومت صفوی ) باغبان باشی. پنجه باشی. تفنگدارباشی. توپچی باشی : و سرکردگان دیگر به کرمانشاهان فرستاد که قلعه و توپخانه وامیرخان توپچی باشی را از روی صلح یا جنگ به دست آورد. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 27 ). توشمال باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 128 و 129 ). جبه دارباشی. جلودارباشی. ( ایضاً ص 94 ). جراح باشی : جراح باشی را شب فرستاده دیده جهان بین او را از حدقه برآورد. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 28 ). چراغچی باشی ، چال چی باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 109 ). حکیم باشی. ( تذکرةالملوک ص 20سازمان حکومت صفوی ص 109 ). خادم باشی. خبازباشی. خرکچی باشی. خواجه باشی. خیاطباشی. ( تذکرةالملوک ص 30 ). دلاک باشی. ده باشی. زنبورک چی باشی. زین دارباشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 94 ). سرایدارباشی. سفره چی باشی. شاطرباشی.شرابچی باشی. صراف باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 133 ). ضرابی باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 110 ). عسس باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 153 ). عکاس باشی. غلام باشی. فراشباشی. ( تذکرةالملوک ص 31 و سازمان حکومت صفوی ص 127 ). فیلبان باشی. قاپوچی باشی. ( تذکرةالملوک ص 28 ). قوشچی باشی. قورچی باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 85 ). قهوه چی باشی. قحبه باشی :
در جرگه لولیان سرافراز
هر یک بخطاب قحبه باشی.
نعمت خان عالی ( از آنندراج ).
کشیک چی باشی. لله باشی. متولی باشی. معمارباشی. ( تذکرةالملوک ص 11 ). مشعل دارباشی. ( تذکرةالملوک ص 31 ). ملاباشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 72 ). موزیکان چی باشی. منجم باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 71 ). مین باشی. ( تذکرةالملوک ص 9 ). میر آخورباشی. میهماندارباشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 71 ). منشی باشی. نانواباشی. نسق چی باشی. ( سازمان حکومت صفوی ص 155 ) : جمعی از عمال و کدخدایان قزوین را به سعایت امامقلی بیک نسقچی باشی از تیغ بی دریغ گذرانید. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 27 ). نقاش باشی. وثاقباشی : فرهنگ عمید
۱. سردسته و سرپرست شغل (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): حکیم باشی، منشی باشی، فراش باشی، آبدارباشی، دهباشی.
۲. (اسم ) [منسوخ] سردار، سردسته، سَرور.
۲. (اسم ) [منسوخ] سردار، سردسته، سَرور.
دانشنامه عمومی
مختصات: ۲۸°۴۰′۵۸″ شمالی ۵۱°۰۴′۴۱″ شرقی / ۲۸٫۶۸۲۷۸°شمالی ۵۱٫۰۷۸۰۶°شرقی / 28.68278; 51.07806
درگاه ملی آمار
روستای باشی بانک اطلاعاتی دهیاری های ایران
باشی، روستایی است از توابع بخش دلوار در شهرستان تنگستان استان بوشهر ایران.
درگاه ملی آمار
روستای باشی بانک اطلاعاتی دهیاری های ایران
باشی، روستایی است از توابع بخش دلوار در شهرستان تنگستان استان بوشهر ایران.
wiki: باشی
جدول کلمات
سردار, سردسته ,سرور
کلمات دیگر: