وامده
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
مرتهن
مترادف و متضاد
محرر، کاتب، نویسنده، وامده
مرتهن، گروگیر، بنگاه رهنی، وامده
فرهنگ فارسی
بستانکار . داین
لغت نامه دهخدا
وامده. [ دِه ْ ] ( نف مرکب ) بستانکار. طلبکار. غریم. داین. دائن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). که به دیگران وام دهد :
وامداران تو باشند همه شهر درست
نیست گیتی تهی از وام ده و وامگزار.
وامداران تو باشند همه شهر درست
نیست گیتی تهی از وام ده و وامگزار.
سوزنی.
کلمات دیگر: