مترادف باعث وبانی : موسس، سرپرست، حامی
باعث وبانی
مترادف باعث وبانی : موسس، سرپرست، حامی
واژه نامه بختیاریکا
صحاو بَهنو؛ صُحاو خدا
پیشنهاد کاربران
scapegoat
عامل، باعث و بانی
e. g. jews were made a scapegoat for all of germany's misfortunes
یهودیان را عامل همه ی بدبختی های آلمان شمردند.
عامل، باعث و بانی
e. g. jews were made a scapegoat for all of germany's misfortunes
یهودیان را عامل همه ی بدبختی های آلمان شمردند.
باعث وبانی: [ اصطلاح در تداول عامه ]مقصر ، مسبب ، بنیان گذار، عامل , کسی که باعث و مسبب اتفاق افتادن حادثه یا عملی گردد.
( ( دو زن زدند زیر خنده . کارت را در آوردند و خواندند. :از طرف باعث و بانی خراب شدن تلفن . با احترام ، سهراب زرجو . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص28 . ) )
( ( دو زن زدند زیر خنده . کارت را در آوردند و خواندند. :از طرف باعث و بانی خراب شدن تلفن . با احترام ، سهراب زرجو . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص28 . ) )
کلمات دیگر: