مترادف هم صحبتی : مصاحبت، معاشرت، همدمی
هم صحبتی
مترادف هم صحبتی : مصاحبت، معاشرت، همدمی
فارسی به عربی
زمالة
مترادف و متضاد
رفاقت، کمک هزینه تحصیلی، دوستی، عضویت، هم صحبتی
لغت نامه دهخدا
هم صحبتی. [ هََ ص ُ ب َ ] ( حامص مرکب ) همنشینی. هم سخن شدن. مصاحبت : دوستی خدا عوض میدهد به او هم صحبتی پیغمبران نیکوکار را. ( تاریخ بیهقی ).
چون به هم صحبتیش پیوستم
به کُله داریش کمر بستم.
یارش که و با که می نشیند؟
غالیه در دامن سنبل کند.
از گرانان جهان رطل گران ما را بس.
چون به هم صحبتیش پیوستم
به کُله داریش کمر بستم.
نظامی.
هم صحبتی که میگزیندیارش که و با که می نشیند؟
نظامی.
خارکه هم صحبتی گل کندغالیه در دامن سنبل کند.
نظامی.
من و هم صحبتی اهل ریا؟ دورم باداز گرانان جهان رطل گران ما را بس.
حافظ.
پیشنهاد کاربران
نشست وخاست افتادن ؛ هم صحبت شدن. ملاقات کردن : بوصادق را نشست و خاست افتاد با قاضی بلخ ابوالعباس. ( تاریخ بیهقی ) .
کلمات دیگر: