کلمه جو
صفحه اصلی

باطلاق


مترادف باطلاق : باتلاق، گنداب، مرداب، منجلاب، سیاه آب

متضاد باطلاق : دریاچه

فارسی به عربی

ماء آسن

مترادف و متضاد

flow (اسم)
مد، جریان، گردش، باطلاق، بده، روانی، روند، رودخانه

hag (اسم)
عفریته، حصار، عجوزه، باطلاق، ساحره

marsh (اسم)
مرداب، باتلاق، باطلاق، لجن زار، سیاه اب

fen (اسم)
مرداب، باطلاق، سیاه اب، زمین ابگیر

bog (اسم)
باتلاق، باطلاق، گنداب، لجن زار، سیاه اب

mire (اسم)
گرفتاری، باتلاق، باطلاق، کثافت، لجن، گل وشل

باتلاق، گنداب، مرداب، منجلاب، سیاهآب ≠ دریاچه


فرهنگ فارسی

دهی از میانه

لغت نامه دهخدا

باطلاق. ( ترکی ، اِ ) باتلاق. زمینی با آبی راکد که پای درآن فرو رود. ( یادداشت مؤلف ). گِلزار. لجن زار. خلاب.زمینی یا شوره زاری سخت گلناک و سست بسبب ایستادن آب در آن که اجسام بر آن قرار نتوانند گرفت و فروروند. || اجمه. ( ج ، آجام ). ( یادداشت مؤلف ).

باطلاق. ( اِخ ) دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه که در 20 هزارگزی خاوربخش و 16 هزارگزی شوسه میانه به خلخال واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 81 تن سکنه و آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و نخود و عدس و بزرک و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

باطلاق . (اِخ ) دهی است از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه که در 20 هزارگزی خاوربخش و 16 هزارگزی شوسه ٔ میانه به خلخال واقع است . ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 81 تن سکنه و آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و نخود و عدس و بزرک و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


باطلاق . (ترکی ، اِ) باتلاق . زمینی با آبی راکد که پای درآن فرو رود. (یادداشت مؤلف ). گِلزار. لجن زار. خلاب .زمینی یا شوره زاری سخت گلناک و سست بسبب ایستادن آب در آن که اجسام بر آن قرار نتوانند گرفت و فروروند. || اجمه . (ج ، آجام ). (یادداشت مؤلف ).


دانشنامه آزاد فارسی


پیشنهاد کاربران

باتلاق/باطلاق:
این کلمه ترکی است ( در اصل: باتّاق به معنی لجنزار ) و در فارسی گاهی آن را به صورت باطلاق می نویسند، اما زبان ترکی مخرج "ط " ندارد و املای درست تر آن باتلاق است معادل فارسی این کلمه مرداب است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۵۴. )


کلمات دیگر: