کلمه جو
صفحه اصلی

بالانشین


مترادف بالانشین : صدرنشین، مسندنشین، سدره نشین

فارسی به انگلیسی

occupying the seat of honour


مترادف و متضاد

صفت صدرنشین، مسندنشین، سدره‌نشین


صدرنشین، مسندنشین، سدرهنشین


لغت نامه دهخدا

بالانشین. [ ن ِ ] ( نف مرکب ) نشیننده در بالا. صدرنشین. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). که بالا نشیند. آنکه جای بالارا به دست آورد. نشیننده در صدر انجمن :
ز بس دود دلم بالانشین بود
فلک را کهکشان رشک زمین بود.
اثر.
- امثال :
بالانشین کم خرج است . ( از جامع التمثیل )؛
یعنی بزرگی خرج ندارد. ( امثال وحکم ج 1 ص 368 ).
|| برتری جوی. برتری گزین. زبردستی خواه. || محترم. بزرگوار. بزرگ مقدار.
- بالانشینان افلاک ؛ کنایه از فرشتگان است. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

کسی که در بالای مجلس می نشیند، صدرنشین.


کلمات دیگر: