مترادف ابیار : ( آبیار ) آب بان، آب پا، میراب
ابیار
مترادف ابیار : ( آبیار ) آب بان، آب پا، میراب
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
اسم: آبیار (پسر) (فارسی)
معنی: میراب، مامور تقسیم آب
معنی: میراب، مامور تقسیم آب
فرهنگ فارسی
( آبیار ) ( صفت ) کسی که مائ مور تقسیم کردن آب جهت باغها و مزارع و خانه هاست آنکه کشت را آب دهد میر آب .
آنکه کشت را آب دهد
کسی که مامورتقسیم کردن آب برای باغهاوخانه هااست، میر آب، آبیاری: کاروپیشه آبیار، آب دادن باغ یاکشتزار
نام قریه بجزیره بنی نصر میان مصر و اسکندریه
آنکه کشت را آب دهد
کسی که مامورتقسیم کردن آب برای باغهاوخانه هااست، میر آب، آبیاری: کاروپیشه آبیار، آب دادن باغ یاکشتزار
نام قریه بجزیره بنی نصر میان مصر و اسکندریه
فرهنگ معین
( آبیار ) (ص مر. ) میرآب . تقسیم کنندة آب برای مزارع و باغ ها.
لغت نامه دهخدا
( آبیار ) آبیار. [ آب ْ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه کشت را آب دهد. اویار. آب بخش. میرآب. قلاد. ساقی :
تا کشت تخم مهر تو، یکدم جدا نشد
از چشمه سار خون جگرآبیار چشم.
آبیار. [ آب ْ ] ( اِخ ) نام محلی کنار راه سمنان و دامغان میان سمنان و تلیستان در 230 هزارگزی طهران.
ابیار. [ اَب ْ ] ( اِخ ) نام قریه ای بجزیره بنی نصر میان مصر و اسکندریّه. ( مراصدالاطلاع ).
ابیار. [ اَب ْ ] ( ع اِ ) ج ِ بئر.
تا کشت تخم مهر تو، یکدم جدا نشد
از چشمه سار خون جگرآبیار چشم.
کمال اصفهانی.
آبیار. [ آب ْ ] ( اِخ ) نام محلی کنار راه سمنان و دامغان میان سمنان و تلیستان در 230 هزارگزی طهران.
ابیار. [ اَب ْ ] ( اِخ ) نام قریه ای بجزیره بنی نصر میان مصر و اسکندریّه. ( مراصدالاطلاع ).
ابیار. [ اَب ْ ] ( ع اِ ) ج ِ بئر.
ابیار. [ اَب ْ ] (اِخ ) نام قریه ای بجزیره ٔ بنی نصر میان مصر و اسکندریّه . (مراصدالاطلاع ).
ابیار. [ اَب ْ ] (ع اِ) ج ِ بئر.
فرهنگ عمید
( آبیار ) کسی که مٲمور تقسیم کردن آب برای باغ ها، مزارع، و خانه ها است، میرآب.
دانشنامه عمومی
ابیار (الجزایر عاصمه). آبیار (الجزایر عاصمه) (به عربی: الأبیار) یک شهرستان الجزایر در الجزایر است که در استان الجزیره واقع شده است. آبیار ۵۲٬۵۸۲ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای الجزایر
فهرست شهرهای الجزایر
wiki: ابیار (الجزایر عاصمه)
جدول کلمات
آبیار
میراب
میراب
پیشنهاد کاربران
اویار
سقا . . .
میراب . . . . .
کلمات دیگر: