برابر پارسی : خواستن، خواندن، فرا خواستن، فراخواندن
احضار کردن
برابر پارسی : خواستن، خواندن، فرا خواستن، فراخواندن
فارسی به انگلیسی
to summon, to call up, to rscall
call, conscript, convene, convoke, muster, rally, subpoena
فارسی به عربی
تجمع
استدع
استدع
تجمع
مترادف و متضاد
گفتن، استشهاد کردن، احضار کردن
جمع کردن، احضار کردن، بخاطر آوردن، تذکر دادن
احضار کردن، طلبیدن، فرا خواندن، فراخواستن، احضار قانونی کردن
احضار کردن، بیرون کشیدن، بر گرداندن، فرا خواندن
احضار کردن، خواستن، ملقب کردن، صدا زدن، نامیدن، فرا خواندن، خواندن
احضار کردن، خواستن، طلبیدن، دعوت کردن، مهمان کردن، خواندن، وعده گرفتن، وعده دادن
احضار کردن، خواستن، استدعاء کردن، دعا کردن به، استمداد کردن از، دعا خواندن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - فرا خواندن . ۲ - حاضر کردن بحضور آوردن . ۳ - امر بحاضر شدن دادن .
فرهنگ فارسی ساره
فراخواندن، خواستن، خواندن، فرا خواستن
پیشنهاد کاربران
به نظر من احضار یعنی میتونم روحت رو از تنت جدا کنی یا اون رو به وجود بیاری
کلمات دیگر: