مترادف بازجست : استفسار، پژوهش، تفحص، جستار، کاوش، مطالبه
بازجست
مترادف بازجست : استفسار، پژوهش، تفحص، جستار، کاوش، مطالبه
مترادف و متضاد
۱. استفسار، پژوهش، تفحص، جستار، کاوش
۲. مطالبه
فرهنگ فارسی
پژوهش و فحص
لغت نامه دهخدا
بازجست. [ ج ُ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) پژوهش. فحص. تجسس : چون بازجستی نبود کار و حال او [ حسنک ] را انتقامها و تشفی ها رفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 177 چ فیاض ص 180 ).
مخور آب ناآزموده نخست
به دیگر دهانی کن آن بازجست.
مخور آب ناآزموده نخست
به دیگر دهانی کن آن بازجست.
نظامی.
|| تفقد. دلجوئی. پژوهش حال : و شاعران دیگر پس از آنکه هفت سال بی تربیت و بازجست و صلت مانده بودند، صلت یافتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387 ). || مؤاخذه : مسعود چون بشنید [ تفتیش حرم محمد محمود را ] سخت ملامت کرد بکتکین را ولکن بازجستی نبود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 67 ).فرهنگ عمید
بازجستن، جستجو، تجسس، پژوهش.
پیشنهاد کاربران
بازرسی ، پژوهش و مواخذه، نظارت
" چون باز جستی نبود کار و حال او را انتقام ها و تشفیها رفت "
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۳.
" چون باز جستی نبود کار و حال او را انتقام ها و تشفیها رفت "
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۳.
کلمات دیگر: