کلمه جو
صفحه اصلی

وال


مترادف وال : بال، جناح، بالن، نهنگ، حریر، والا

فارسی به انگلیسی

voile


whale, voile, whaler

whale


فارسی به عربی

هوة

مترادف و متضاد

بال، جناح


بالن، نهنگ


حریر


والا


whale (اسم)
نهنگ، بال، بالن، وال، قیطس

voile (اسم)
پارچه نازک لباسی زنانه، وال

۱. بال، جناح
۲. بالن، نهنگ
۳. حریر
۴. والا


فرهنگ فارسی

رودی به طول ۱۲٠٠ کیلومتر در افریقای جنوبی . از جنوب شرقی ایالت ترانسوال سرچشمه می گیرد و به سوی مغرب جاری می شود و خط مرزی میان ترانسوال و مملکت آزاد اورانژ را بوجود می آورد .
پسوندیت بمعنی محافظ نگهبان که در بعض کلمات ماخوذ از هندی آمده : کوتوال نخچیروال .
جای پناه و رهایی ی پناه بردن

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - بال ، نوعی ماهی بسیار بزرگ . ۲ - نوعی پارچه .

لغت نامه دهخدا

وال. ( اِ ) ماهی بزرگی باشد که کشتی را فروبرد. ( لغت فرس اسدی ص 334 ). نوعی از ماهی فلوس دار بود.( غیاث اللغات ) ( از جهانگیری ) ( برهان قاطع ). ماهی که پولک آن درشت باشد. ( فرهنگ خطی ) ( از فرهنگ نظام ). نوعی ماهی درم دار. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . نوعی از ماهی بزرگ فلس دار. ( ناظم الاطباء ). ماهی چناغ باشد. ( اوبهی ). بال. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ). بال نام نوعی از ماهی است در عربی شایدوال مبدل آن است. ( فرهنگ نظام ). جمل البحر. ( یادداشت مؤلف ). و نیز رجوع به بال و بالن شود :
به رحل همت بر من عطا فرستد شاه
که کرگدنش نتابد نه نیز ماهی وال.
غضایری.
زیر آن سایه به آب اندر اگر برگذرد
همچو خیش از پر مه ریزه شود ماهی وال.
فرخی.
تا به بحر اندر است وال و نهنگ
تا به گردون بر است رأس و ذنب.
فرخی.
یکی مرده ماهی همان روزگار
برافکند موجش به سوی کنار
که گز سیصدی بود بالای او
فزون از چهل بود پهنای او
کشیدند از آب اندرون هم گروه
به کشتی به خشکی مر آن پاره کوه
بسی گوهر و زر بد اوباشته
همه سینه اش عنبر انباشته
دگر هرچه ماند از بزرگان وخرد
ز بهر خورش پاره کردند و برد
بماند از شگفتی سپهبد به جای
بدو گفت مهراج فرخنده رای
که آن ماهی است این که خوانند وال
وزین مه بس افتد هم ایدر به سال.
اسدی.
همیدون یکی ماهی دیگر است
که زین وال تنش اندکی کمتر است.
اسدی.
گر خیال تیغ تو بر بحر قلزم بگذرد
گردد اندر بحر قلزم بی روان ز اهوال وال.
قطران.
چو گرم گردد آب از هوای آتش طبع
پشیزه نرم شود بر مسام ماهی وال.
ازرقی.
دریای گندنا رنگ از تیغ شاه گلگون
لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 228 ).
دین ز درویشان طلب نز خواجگان باشکوه
ز آنکه گوهر از صدف یابی نه از ماهی وال.
کمال اسماعیل ( از جهانگیری ).
|| نام رودخانه ای هم هست که آن ماهی [ ماهی وال ] در آن رودخانه می باشد. ( برهان قاطع ). بعضی گویند وال رودخانه ای است در حدود چین. ( فرهنگ خطی ). || قسمی پارچه است. رجوع به والا شود. || ( پسوند ) به صورت پسوند در کلماتی چون کوتوال ،نخچیروال ، تژوال به کار رفته است.

فرهنگ عمید

بالن#NAME?


نوعی پارچۀ ابریشمی.


= بالن
نوعی پارچۀ ابریشمی.

دانشنامه عمومی

وال (ابهام زدایی). وال ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
وال (بایرن)
وال (رودخانه)
وال (ایستگاه رادیویی)
والته
وال یا نهنگ

(گرگانی و مازندرانی) دره و جوی.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَالٍ: والی - کسی که متولی و عهده دار کاریست - اداره کننده - یاور (مخفف والی )
ریشه کلمه:
ولی (۲۳۱ بار)

گویش مازنی

/vaal/ جوی آب – کانال – شیار - دانه ی پوک شالی

۱جوی آب – کانال – شیار ۲دانه ی پوک شالی


واژه نامه بختیاریکا

( وال (وا له) ) بال؛ سمت؛ جناح
بزرگ و نافرم. مثلاً گوش وال یعنی گوش بزرگ و نافرم

جدول کلمات

بالن

پیشنهاد کاربران

در گویش لری ممسنی و بویر احمدی وال معنی پهن و وسیع میده مثلا گوش وال یعنی گوش بزرگ

وال ( اصطلاح خیاطی ) : به نوعی از پاچه ی نخی گفته می شود

وال ( Whale ) :[ اصطلاح ارز دیجیتال]به بازیگران اصلی بازار گفته می شود. وال نه تنها شامل افراد HNWI می شود بلکه می تواند شامل سرمایه گذاران حقوقی و صندوق های سرمایه گذاری بزرگ نیز باشد. وال ها معمولا کسانی هستند که باعث به وجود آمدن دیوار خرید و دیوار فروش می شوند.


کلمات دیگر: