کلمه جو
صفحه اصلی

همساز


مترادف همساز : متفق، موافق، هماهنگ، همدل، هم نوا

فارسی به انگلیسی

harmonious, accordant, according, compatible, concordant, concurrent, congruent, congruous, consistent, consonant, sympathetic, symphonic

accordant, according, compatible, concordant, concurrent, congruent, congruous, consistent, consonant, sympathetic, symphonic


فارسی به عربی

اسکن , متوافق

مترادف و متضاد

compatible (صفت)
موافق، جور، سازگار، همساز، دمساز

harmonic (صفت)
خوش اهنگ، همساز، هم اهنگ، موزون، هارمونیک

متفق، موافق، هماهنگ، همدل، هم‌نوا


فرهنگ فارسی

هم آهنگ، هم دل، موافق
(صفت ) ۱- همدل یک جهت متفق موافق . ۲- دویاچند تن که از یک خاندان باشند هم نسبت .

سامانه‌ای که قابلیت همسازی دارد


لغت نامه دهخدا

هم ساز. [ هََ ] ( ص مرکب ) سازگار. موافق. ( یادداشت مؤلف ).
- همساز گشتن ؛ موافق و همراه شدن :
خروشان از آن جایگه بازگشت
تو گفتی که با باد همساز گشت.
فردوسی.
|| همدم. مونس. قرین. ( یادداشت مؤلف ) :
سخن هیچ مسرای با رازدار
که او را بود نیز همساز و یار.
فردوسی.
|| همسر :
که ای خوب رخ کیست همساز تو
بدین کش خرامیدن و ناز تو؟
فردوسی.

هم ساز. [ هََ ] ( اِخ ) دهی است از بخش بالای شهرستان اردستان که 226 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و کاردستی مردم قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

فرهنگ عمید

هم آهنگ، همدل، موافق.

فرهنگستان زبان و ادب

{compatible} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] سامانه ای که قابلیت همسازی دارد


کلمات دیگر: