لقب شمشیر عبد الله بن اضرم
اسطام
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اسطام. [ اِ ] ( ع اِ ) کفچه. ( بحرالجواهر ). کفچه آتش. کبچه آتشدان. || آتش کاو از آهن. ( از منتهی الارب ). || چیزی است که به آن خاک از کله برمیدارند و آنچه به آن خمیر از لاوک بردارند. ج ، اساطیم. || فروزینه آتش. ( منتهی الارب ). || نوعی از حدید است که فولاد باشد. ( تحفه حکیم مؤمن ). شاپورگان. شابرقان. ( داود ضریر انطاکی ذیل کلمه حدید ). پولاد کانی. ذکر. فولاد معدنی. || از آلات منجنیق حدیده ای است در طرف سهم ، آنجا که سنگ افکندنی را آویزند.
اسطام. [ اِ ] ( اِخ ) لقب شمشیر عبداﷲبن اضرم.
اسطام. [ اِ ] ( اِخ ) لقب شمشیر عبداﷲبن اضرم.
اسطام . [ اِ ] (اِخ ) لقب شمشیر عبداﷲبن اضرم .
اسطام . [ اِ ] (ع اِ) کفچه . (بحرالجواهر). کفچه ٔ آتش . کبچه ٔ آتشدان . || آتش کاو از آهن . (از منتهی الارب ). || چیزی است که به آن خاک از کله برمیدارند و آنچه به آن خمیر از لاوک بردارند. ج ، اساطیم . || فروزینه ٔ آتش . (منتهی الارب ). || نوعی از حدید است که فولاد باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شاپورگان . شابرقان . (داود ضریر انطاکی ذیل کلمه ٔ حدید). پولاد کانی . ذکر. فولاد معدنی . || از آلات منجنیق حدیده ای است در طرف سهم ، آنجا که سنگ افکندنی را آویزند.
کلمات دیگر: