کلمه جو
صفحه اصلی

اسداد

فرهنگ فارسی

طرق بر آن بند کرده شد

لغت نامه دهخدا

اسداد. [ اِ ] ( ع مص ) صواب طلب کردن. سداد خواستن. طلب کردن صواب را. ( منتهی الارب ). صواب خواستن. ( زوزنی ). || بصواب و راستی رسیدن. ( منتهی الارب ). صواب یافتن. || صواب گفتن.

اسداد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ سَدّ. || ضربت علیه الارض بالاسداد؛ طرق بر آن بند کرده شد. ( منتهی الارب ).

اسداد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَدّ. || ضربت علیه الارض بالاسداد؛ طرق بر آن بند کرده شد. (منتهی الارب ).


اسداد. [ اِ ] (ع مص ) صواب طلب کردن . سداد خواستن . طلب کردن صواب را. (منتهی الارب ). صواب خواستن . (زوزنی ). || بصواب و راستی رسیدن . (منتهی الارب ). صواب یافتن . || صواب گفتن .



کلمات دیگر: