مترادف مسکوت : خاموش، بی صدا، ساکت، موقوف گذاشته، سکوت شده، متوقف شده، رهاشده
مسکوت
مترادف مسکوت : خاموش، بی صدا، ساکت، موقوف گذاشته، سکوت شده، متوقف شده، رهاشده
فارسی به انگلیسی
left unsald
مترادف و متضاد
خاموش، بیصدا، ساکت
موقوفگذاشته، سکوتشده، متوقفشده، رهاشده
۱. خاموش، بیصدا، ساکت
۲. موقوفگذاشته، سکوتشده، متوقفشده، رهاشده
فرهنگ فارسی
خاموش شده
( اسم ) خاموش شده
( اسم ) خاموش شده
فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ساکت شده ، خاموش شده .
لغت نامه دهخدا
مسکوت. [ م َ ] ( ع ص ) کسی که دچار بیماری سکته شده باشد. ( از اقرب الموارد ) ( ذخیره خوارزمشاهی ). سکته زده. مبتلی به بیماری سکته. || ساکت شده و خاموش شده. ( ناظم الاطباء ).
- مسکوت عنه ؛ چیزی که سزاوار خاموشی بود، و نگفتنی. ( ناظم الاطباء ).
- مسکوت گذاشتن مطلبی ؛ از آن سخن نگفتن. نخواستن که مطرح شود.
- مسکوت عنه ؛ چیزی که سزاوار خاموشی بود، و نگفتنی. ( ناظم الاطباء ).
- مسکوت گذاشتن مطلبی ؛ از آن سخن نگفتن. نخواستن که مطرح شود.
فرهنگ عمید
آنچه دربارۀ آن حرفی زده نمی شود.
کلمات دیگر: