مترادف امنیه : ژاندارم، قراسوران
امنیه
مترادف امنیه : ژاندارم، قراسوران
فارسی به انگلیسی
gendarmerie
gendarme
فارسی به عربی
میلیشیا
عربی به فارسی
خواستن , ميل داشتن , ارزو داشتن , ارزو کردن , ارزو , خواهش , خواسته , مراد , حاجت , کام , خواست , دلخواه
مترادف و متضاد
ژاندارمری، امنیه، اداره امنیه
امنیه، نیروی نظامی، مجاهدین، جنگجویان غیر نظامی
ژاندارم، قراسوران
فرهنگ فارسی
آرزو، امید، آرمان، خواهش، امانی جمع
(اسم ) سرباز مائمور حفظ انتظام و آرامش در طرق و شوارع و قری و قصبات ژاندارم امنیه (اسم ) آرزو خواهش امید . جمع : امانی .
از اعلام زنان است
(اسم ) سرباز مائمور حفظ انتظام و آرامش در طرق و شوارع و قری و قصبات ژاندارم امنیه (اسم ) آرزو خواهش امید . جمع : امانی .
از اعلام زنان است
فرهنگ معین
(اُ یِّ ) [ ع . امنیة ] (اِ. ) آرزو، امید. ج . امانی .
(اَ یِّ ) [ ازع . ] ( اِ. ) ژاندارم .
(اَ یِّ ) [ ازع . ] ( اِ. ) ژاندارم .
(اُ یِّ) [ ع . امنیة ] (اِ.) آرزو، امید. ج . امانی .
(اَ یِّ) [ ازع . ] ( اِ.) ژاندارم .
لغت نامه دهخدا
امنیه . [ اَ نی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) سرباز مأمور حفظ انتظامات و آرامش در طرق و شوارع و قری و قصبات . ژاندارم . (فرهنگ فارسی معین ).
- اداره ٔ امنیه ؛ اداره ٔ ژاندارمری . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ژاندارم و ژاندارمری شود.
امنیه . [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ منی (آب مرد). (از یادداشت مؤلف ).
امنیة. [ اُ نی ی َ ] (ع اِ) رجوع به امنیت شود.
امنیه. [ اَ نی ی َ / ی ِ ] ( از ع ، اِ ) سرباز مأمور حفظ انتظامات و آرامش در طرق و شوارع و قری و قصبات. ژاندارم. ( فرهنگ فارسی معین ).
- اداره امنیه ؛ اداره ژاندارمری. ( از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ژاندارم و ژاندارمری شود.
امنیه. [ اَ ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ منی ( آب مرد ). ( از یادداشت مؤلف ).
- اداره امنیه ؛ اداره ژاندارمری. ( از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ژاندارم و ژاندارمری شود.
امنیه. [ اَ ی َ ] ( ع اِ ) ج ِ منی ( آب مرد ). ( از یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
نیروی انتظامی مٲمور حفاظت راه ها و خارج شهر، ژاندارمری.
آرزو، خواهش، امید، آرمان.
آرزو، خواهش، امید، آرمان.
نیروی انتظامی مٲمور حفاظت راهها و خارج شهر؛ ژاندارمری.
آرزو؛ خواهش؛ امید؛ آرمان.
دانشنامه اسلامی
گویش مازنی
۱امنیه ۲مأمور اجرای قانون در زمان قاجاریه
قوی – درشت
/amniye/ امنیه - مأمور اجرای قانون در زمان قاجاریه & قوی – درشت
کلمات دیگر: