مترادف مسموع : شنیده، شنیده شده، شنیدنی، قابل شنیدن
برابر پارسی : شنیده، شنیده شده
مسموع
مترادف مسموع : شنیده، شنیده شده، شنیدنی، قابل شنیدن
برابر پارسی : شنیده، شنیده شده
فارسی به انگلیسی
audible, valid
heard, [fig.] justifiable
عربی به فارسی
شنيدني , سمعي
مترادف و متضاد
۱. شنیده، شنیدهشده
۲. شنیدنی، قابل شنیدن
مربوط به حس شنوایی، مسموع
شنیدنی، قابل شنیدن
فرهنگ فارسی
شنیده، شنیده شده
( اسم ) شنیده شده شنیده
( اسم ) شنیده شده شنیده
فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) شنیده شده ، برآورده شده .
لغت نامه دهخدا
مسموع. [ م َ ] ( ع ص ) شنیده شده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). شنوده. ( آنندراج ). شنیده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
به گوشم قوت مسموع و سامع
بسازد نغمه بربط شنیدن.
|| قابل استماع. سزاوار شنیدن وگوش دادن و برآوردن. ( ناظم الاطباء ). قابل قبول و پذیرفتن : آنگاه انابت مفید نباشد نه راه بازگشتنی مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن مسموع. ( کلیله ودمنه ).
- مسموع القول ؛ مسموع الکلمه. که قولش قابل قبول و پذیرفتن است.
- || که گفتارش مطاع است.
- مسموع الکلمه ؛ مسموع القول. و رجوع به ترکیب مسموع القول شود.
به گوشم قوت مسموع و سامع
بسازد نغمه بربط شنیدن.
( منسوب به ناصرخسرو ).
- از قرار مسموع ( به قرار مسموع ) ؛ بطوریکه شنیده شده.|| قابل استماع. سزاوار شنیدن وگوش دادن و برآوردن. ( ناظم الاطباء ). قابل قبول و پذیرفتن : آنگاه انابت مفید نباشد نه راه بازگشتنی مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن مسموع. ( کلیله ودمنه ).
- مسموع القول ؛ مسموع الکلمه. که قولش قابل قبول و پذیرفتن است.
- || که گفتارش مطاع است.
- مسموع الکلمه ؛ مسموع القول. و رجوع به ترکیب مسموع القول شود.
فرهنگ عمید
شنیده، شنیده شده.
پیشنهاد کاربران
قابل پذیرفتن، قابل شنیدن
قابل قبول
کلمه ی قابل مسموع در بعضی نگارشها دیده میشود که بلحاظ معنایی درست نیست.
قابل قبول
قابل شنیده شدن
قابل شنیده شدن
کلمات دیگر: