کلمه جو
صفحه اصلی

بغرنج کردن

فارسی به انگلیسی

complicate, involve

فارسی به عربی

زمجرة , عقد , ورط

مترادف و متضاد

snare (فعل)
بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن، با تله گرفتن

entrap (فعل)
گول زدن، اغفال کردن، بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن، تله انداختن

snarl (فعل)
غرولند کردن، بغرنج کردن، گره خوردن، دندان قروچه کردن، نمودار کردن

complicate (فعل)
پیچیده کردن، بغرنج کردن، پیچیدن

ensnare (فعل)
بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن

ensnarl (فعل)
بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن


کلمات دیگر: