بغرنج کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
زمجرة , عقد , ورط
مترادف و متضاد
بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن، با تله گرفتن
گول زدن، اغفال کردن، بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن، تله انداختن
غرولند کردن، بغرنج کردن، گره خوردن، دندان قروچه کردن، نمودار کردن
پیچیده کردن، بغرنج کردن، پیچیدن
بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن
بغرنج کردن، بدام انداختن، گوریده شدن
کلمات دیگر: