لحم بدون دهن
تکیه زدن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
تمایل داشتن، خم شدن، خمیدن، کج شدن، تکیه زدن، تکیه کردن، پشت دادن، پشت گرمی داشتن، متکی شدن، تکیه دادن بطرف
فرهنگ فارسی
تکیه دادن
لغت نامه دهخدا
تکیه زدن. [ ت َ ی َ / ی ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) تکیه دادن. تکیه کردن. ( ناظم الاطباء ). پشت دادن :
من فریفته گشته ، به جهل تکیه زده
به قول جعفر و زید و ثنای خیل و خول.
بر سرت خز و زیر پای حریر.
مسند تست آسمان تکیه زن ای محترم.
که هر تخت را تخته ای هست پیش.
گهی تکیه زدن بر مسند ماه.
به پنج روز که در عیش و در تماشائی.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی.
به این تقریب احوال دل دیوانه می پرسد.
بر هیچ دوست تکیه مزن کو به عاقبت
دشمن نماید و نبرد دوستی به سر.
به وقت مرگ بداند که باد می پیمود.
من فریفته گشته ، به جهل تکیه زده
به قول جعفر و زید و ثنای خیل و خول.
ناصرخسرو.
ای زده تکیه بر بلند سریربر سرت خز و زیر پای حریر.
ناصرخسرو.
عطسه تست آفتاب دیر زی ای ظل حق مسند تست آسمان تکیه زن ای محترم.
خاقانی.
مزن تکیه بر مسند و تخت خویش که هر تخت را تخته ای هست پیش.
نظامی.
گهی خوردن میی چون خون بدخواه گهی تکیه زدن بر مسند ماه.
نظامی.
خیال بسته و بر باد عمر تکیه زده به پنج روز که در عیش و در تماشائی.
سعدی.
بر بالش دیبا تکیه زده. ( گلستان ).تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی.
حافظ.
زند چون تکیه بر بالین ز من افسانه می خواهدبه این تقریب احوال دل دیوانه می پرسد.
شفائی ( از آنندراج ).
|| اعتماد کردن : بر هیچ دوست تکیه مزن کو به عاقبت
دشمن نماید و نبرد دوستی به سر.
خاقانی.
نفس که نفس بر او تکیه می زند باد است به وقت مرگ بداند که باد می پیمود.
سعدی.
پیشنهاد کاربران
پشت دادن ، لم دادن ، لمیدن
کلمات دیگر: