فی
بقرار
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
در، نزدیک، بر حسب، سر، بر، به، بسوی، در نتیجه، بطرف، بنا بر، از قرار، پهلوی، بقرار
فرهنگ فارسی
از قرار بموجب بشرح : بقرار مذکور در فوق .
لغت نامه دهخدا
بقرار. [ ب ِ ق َ رِ ] ( حرف اضافه مرکب ) بموجب. بنابر. بشرح : بقرار مسموع ؛ بموجب سخن شنیده شده.
کلمات دیگر: