کلمه جو
صفحه اصلی

بیروح


مترادف بیروح : خشک، خمود ، سرد، یخ ، سردمزاج، خاموش، خموش، ساکت، صامت ، بی جنب وجوش، بی نشاط، دل مرده، غیرفعال ، افسرده، افسرده دل، روان نژند، ملول، سردمهر، کم عاطفه

متضاد بیروح : پرنشاط، گرم، باروح، پرحرارت، بانشاط، فعال، عطوف، با

برابر پارسی : بی جان، بیجان

فارسی به انگلیسی

dead, matter-of-fact, uninspired


dead, matter-of-fact, uninspired, inanimate, lifeless, prosaic, insipid, dusty, flat, languid, stark, literal, pedestrian, poky, soulless, spiritless, stupid, tame, toneless, unimaginative, vapid, [fig.] prosaic, stuffy

فارسی به عربی

الیف , خامد , عدیم الطعم , قاحل , ماشی , ودیع
لامبالی

اليف , خامد , عديم الطعم , قاحل , ماشي , وديع


مترادف و متضاد

insipid (صفت)
خنک، بی مزه، بی طعم، بیروح

tame (صفت)
اهلی، خو گرفته، رام، بی روح، بی مزه، سست مهار

inconscient (صفت)
بی خبر، بی روح، بی خرد، بی هوش، غیر اگاه، ناخود اگاه

arid (صفت)
خشک، بی روح، بایر، بی لطافت، بی مزه

meek (صفت)
مهربان، رام، بی روح، فروتن، خاضع، ملایم، نجیب، حلیم، افتاده، بردبار، با حوصله

apathetic (صفت)
بی تفاوت، بی احساس، بی روح

dead (صفت)
کهنه، بی روح، بی حس، مرده

soulless (صفت)
بی روح، بی عاطفه

spiritless (صفت)
بی روح، بی جرات، کم دل

prosaic (صفت)
بی روح، کسل کننده، وابسته به نثر، نثری، با اطناب

pedestrian (صفت)
بی روح، مبتذل، وابسته به پیاده روی

vapid (صفت)
خنک، بی روح، بی مزه، بی حس، مرده، بی حرکت

inert (صفت)
بی روح، بی جان، ساکن، راکد، فاقد نیروی جنبش، پر نشده

exanimate (صفت)
بی روح، بی جان، مرده، جامد، کسل، دل مرده و بی روح

۱. خشک، خمود ≠ پرنشاط
۲. سرد، یخ ≠ گرم، باروح، پرحرارت
۳. سردمزاج
۴. خاموش، خموش، ساکت، صامت ≠ پرنشاط
۵. بیجنبوجوش، بینشاط، دلمرده، غیرفعال ≠ بانشاط، فعال
۶. افسرده، افسردهدل، رواننژند، ملول، نژند
۷. سردمهر، کمعاطفه ≠ عطوف، با


فرهنگ فارسی

مهر گیاه . اما کلمه مصحف یبروح است .

لغت نامه دهخدا

بیروح. [ ب َ ] ( ع اِ ) مهرگیاه. ( ناظم الاطباء ). اما کلمه مصحف یبروح است. رجوع به یبروح شود.


کلمات دیگر: