کلمه جو
صفحه اصلی

مذیق

فرهنگ فارسی

چشاننده

لغت نامه دهخدا

مذیق . [ م َ ] (ع ص ) شیر با آب آمیخته . (دستورالاخوان ) (بحر الجواهر). شیر آب آمیخته . (آنندراج ). مذوق . (بحر الجواهر).


مذیق . [ م ُ ] (ع ص ) چشاننده . (آنندراج ). نعت فاعلی است از اذاقة، به معنی چشاندن . رجوع به اذاقة شود.


مذیق. [ م َ ] ( ع ص ) شیر با آب آمیخته. ( دستورالاخوان ) ( بحر الجواهر ). شیر آب آمیخته. ( آنندراج ). مذوق. ( بحر الجواهر ).

مذیق. [ م ُ ] ( ع ص ) چشاننده. ( آنندراج ). نعت فاعلی است از اذاقة، به معنی چشاندن. رجوع به اذاقة شود.


کلمات دیگر: